نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

میدونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش
این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش


میدونم كه خنده داره واسه تو گریه ی دردم
میگذری از من و میری اما باز من برمیگردم

 


 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

من مینوشتم " زندگی "

چون با این همه درد هنوزم میخوام زنده بمونم و زندگی کنم

میخوام ززززززززززززززززززززندگی کنمممممممممممم نمیخوام برم تو اون دنیایه پوچ بشینمو زندگی کردنه مردومو دوستامو همه همه همه رو ببینم میفهمی؟

هیچی سخت تر از این نیست بشینی به زندگی کردنشون نگاه کنی و منتظر بمونی خیلی سخته انتظار انتظار و انتظار پس میخوام هر جور شده زنده بمونم و زندگی کنم و برایه اینکه زنده باشم میجنگم حتی اگه این زندگی تلخه تلخ باشه
...____ کی با نظر من موافقه؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی!

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

 

کل مطلب در ادامه........



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

این صدا ی پا که می اید زدور

افکند بر هستیم یکباره شور

میشناسم این صدای پای اوست

طرز ره پیمودن زیبای اوست........

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

داره شب میشه باز اما            یکی مهتاب دزدیده                      چشام از بی کسی امشب

تو این تنهایی ترسیده           داره شب میشه باز عشقم                من از دلشوره ها سردم

یه کاری کن با قلب من         نتونم از تو بر گردم                     یه کاری کن همه دنیام

بشه دیونگی باتو              بزار لبریز بشه چشمام                    از طعم زندگی باتو

بزار بشناسمت از نو        همونجوری که می خواستی              به من القا کن این حس

که تو تا انتها هستی           بمون با من تا عطر تو                   بپیچه تو وجود من 

ببارتا خیس بشه چشمام         از این حسی که هست در من..............

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

 

پیش از اینکه درباره زندگی گذشته حال و شخصیت من قضاوت کنی ....

خودت را جای من بگذار ....

از مسیری که من گذشته ام عبور کن با غصه ها تردیدها ترس ها دردها و خنده هایم زندگی کن .... 

یادت باشد هرکسی سر گذشتی دارد

هر گاه به جای من زندگی کردی آن گاه می توانی در باره من قضاوت کنی..........

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

 

چقدر دلتنگ اون حالم که لبخند تو رو دیدم

چه دنیای پر از رازی روبا عشق تو فهمیدم

چه احساس غریبی قلبمواز ریشه میلرزوند

چه احساسی منواون لحظه از تنهایی میترسوند

چقدر دلگیرم از دوری.چقدر حالم پریشونه

چقدر از درد دلتنگی وجودم سرد داغونه

کل متن در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

امشب چه دوریم از هم اما فاصله بینمون یک نفس بیش نیست.

بینمون تو رو گم کردم ولی میدونم جای تو همین فاصله دستتو رها کردم توی قلب
آسمون تو رفتی وبدون تو عشق گم شده یه وقتای حس می کنم بی کسم تو این بی کسی تو
کنارم بمون تو رو گم کردم ولی هر نفس هر جا که میرم تو کنار منی.

از این آرزو رد شدم تو زیباترین ارزوی منی .

اسمون دلم شب شده می خوام این سیاهی رو رسوا کنم از
امشب نمیرم می خوام تو رو تو این ظلمت شب پیدا کنم می خوام  امشب واسه باتو بودن خودمو رسوا کنم میخوام
امشب حرف دلمو داد بزنم میخوام امشب .......

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

به جز غم کسی هم زبانم نبود                    به جز غم کسی را یخوانم نبود

    نمی دانم امشب چرا چشم تو

       به فکر دل مهربانم نبود

اگر چه کمی درد دارم ولی                          بهار.آرزوی خزانم نبود

      توی آهوانه ترین ! شاهدی

       که تیری درون کمانم نبود

به هرجاکه پر می گرفتم چه سود                   خدا در دل آسمانم نبود

                     دریغا در این نیمه شب های شور          

            کسی فکر بغض نهانم نبود

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

باید خیانت کنی.........!

تا دیوونه ات باشن.........!
باید دروغ بگی...............!

تا همیشه تو فکرت باشن...........!

باید هی رنگ عوض کنی......!

تا دوسِت داشته باشن..........!

اگه ساده ای ...!

اگه باوفایی........!.
اگه یک رنگی...!

همیشه تنهایی ......!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

  خش خش برگ ها....................................

همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

دوستت دارم.............................

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،

وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،

وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم...

وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند.....

   و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند...

وقتي تمام عالم را قفس مي بينم  

بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم..

بي تفاوت مي گذرم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

اشک تنها مونس من است که با آن می توانم خاک این درخت پر
محبت را که ریشه عمیق در قلبم دوانده است مرطوب ونمناک سازم برای من آسمان دیگر
آبی نیست...

ادامه متن در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

میگویند آفتاب بی اندازه زیباست ومنظره گلها ئیکه در کنار
رود خانه بر روی آب ریخته اند.......

بسیار دلا ویز و پرواز باشکوه پرندگان از هر چیز دیگر
تماشایی ترست میگویند که رنگ گلها از عطر آنها هم بهتر وخوش آیند تر...به ادامه مطلب بروید 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

چه ساده بودم آن هنگام که می پنداشتم

  شکستن دل کسی نا گوار ترین حادثه عالم است .


امروز که دلم شکست عالمی تکان نخورد !

به سادگی خودم میخندم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

خدا حافظی ات عجب خرابه ای به بار آورده !

نگا ه کن.....

مدت هاست در تلا شندتا مرا از زیر آوار 
تنهایم بیرون بکشند.......

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

خط زدن بر من پایان نیست.

آغاز بی لیاقتی توست .

همیشه بهترین ها برای من بوده وهست .

اگر مال من نشدی قطعا بهترین نبودی ونیستی .

این تو نیستی که مرا فراموش کردی .

این منم که به یادم اجازه نمی دهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند .

صحبت از فراموشی نیست .

صحبت از لیا قت است ....

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت  آن فقیر بودی ........

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

کاش جانم درد بی درمان نداشت

روز گاری سرد وبی سامان نداشت

کاش در چشمت شقایق ریشه داشت

تا که جانم درد بی درمان نداشت

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

باز همان صدای همیشگی به من می فهماند که تنها نیستم من


این صدا را درس دارم تنها صدای ست که مرا همیشه در لحظات خفقان تنهای همراهی میکند


هنگامی که وجود خانه را سکوت مرگبار فراگرفته است

ودیگر تاب تحمل این سکوت را ندارم ...

به همین صدای جیر جیر پناه میبرم این صدای صدای پایه تختم ست

تختی که چه شبهای تا به صبح بر روی ان اشک ریختم

و با چشمانی اشکباربه خواب رفته ام 


نمیدانم شاید این صدای جیر جیر به من می فهماند که تو تنها نیستی من باتوام


اما ای کاش به جای این صدا برایم حرف میزد ولی من باز این صدا را دوس دارم سکوت


مرا می شکند وبه درد لهایم گوش میدهد وباز همان صدای جیر جیر ..........

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

مرا باور کن!!!

بگذار آن باشم که در خیال

با تو در کوچه
سارهای پاییزی گام بردارم

وبی دغه دغه باتو سخن گویم .

بگذار کسی باشم برایت تادر
غم وتنهایی به سوی او می ایی .

بگذار شانه هایم پذیرای اشکهای تو باشد بگذار در
شادی وخنده باتو باشم

ودر عشق ورزی پا به پای تو گام بردارم بگذار آن باشم که  تو می خواهی پس باورکن مرا باور.........

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

   مرا اينگونه باور کن... 

 کمي تنها ، کمي بي کس ، 

 کمي از يادها رفته... 

 خدا هم ترک ما کرده ،


خدا ديگر کجا رفته...؟!

 

 نمي دانم مرا آيا گناهي هست..؟

 

 که شايد هم به جرم آن ،

 

 غريبي و جدايي هست..؟؟؟

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

کاش می دانستم.....

بعد از مرگم اولین اشک از چشمان چه کسی جاری می شود ....

و آخرین سیاه پوش
که مرا فراموش می سپارد چه کسی خواهد بود.......

تا قبل از مرگم جانم را فدایش کنم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

سخت است  گذشتن از جاهایی که همه خاطراتت را  مو به مو برایت زنده میکنند...

سخت است وقتی به همه میگویی دوستش نداری

اما وقتی اسمش می آید ناخواسته خنده حسرت بر لب هایت نقش ببندد...

سخت است وقتی دلت برای یک لحظه صدایش را شنیدن بی تابی میکند...

سخت است وقتی تو برای برگتنش دعا میکنی او به دیگری قول میدهد که هیچوقت تنهایش نگذارد...

سخت است وقتی بعد از مدتها اورا میبینی به خودت قول بدهی که پاهایت نلرزد سست نشود ولی...

وقتی نزدیکش میشوی از شدت لرزش دلت بخواهد زانو بزنی...

سخت است هر شب که میخواهی بخوابی به خودت قول بدهی که فردا فراموشش کنی

اماصبح که میشود فراموش کرده باشی به جای او قولهایت را...

تقدیم به عشقی که سالها برایش گریستم

و خواهم گریست ............

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

تقدیم ب کسی که 10 ساله عشقش تو قلبمه و تا ابد باقی میمونه تا ابد ......

شب رفتن 

   شب رفتن عزیزم هرگز از یادم نمیره **** واسه هرکسی که میگم قصه اشو اتیش میگیره

 

دل من ی دریا خون بود چشم تو ی دنیا تردید **** آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز خندید

 

شب رفتنت ی ماهی توی خشکی رفتو جون داد **** زلزله خیلی دلها رو اون شب از غصه تکون داد



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

سفر

       با همه التماس من نشد دیگه نره سفر------- شعرهام بجز اون روی هر دیونه ای گذاشت اثر

 نشد برم براش بغل بغل واسش شقایق بچینم---------نه اینکه من نخوام نذاشت گلها رو ببینم

   نشد که همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم--------- یکی میگفت که خواب دیده که عاشقش میشم

  اما نشد قسمت ما یه لحظه روشن و خوش--------- پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش

  نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی-------- هیچ جای دنیا ندیدم عجب چشهای روشنی

  باور نکرد یه مژه اشو به صد تا دریا نمیدم------- ی تارمو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمی دم

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

من شکستن را نمیدانم چیست ؟

ولی هرکس که وارد زندگیم شد شکستن را خوب بلد بود...

دلم را,,, عهدش را,,,

 غرورم را,,,

 کمرم را,,,

دلم را با نگاه سردش .......

کمرم را با تنها گذاشتنش ....

غرورم را با گریه هایم برای ماندنش ....

عهدش را با فراموش کردن حرفهایش.......

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

درنگ عجب دنیای عجیبیست!

رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود

زمانی که گفتی”برو” چقدر عاشقانه می شد...

، اگر نقطه اش بالا بود . . .

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

سرت گرم است...

مزاحمت نمیشوم،

اما بدان حرارت سرگرمیهایت 'مرا'سوزاند...

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

دلتـــنگی هــایــم گفــتنـی نیــست ..

نــوشتـنـی نیست ..اگــر عــاشق باشی .. 

بــرایــت دیـدنــی ست . .

لمـــس کــردنی ست ..

تـــو بـگـــو ؛

دلتنگی هــایــم را دیــدی !؟

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

نزدیکت می شوم بوی دریا می آید

دور که می شوم صدای باران

بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟

لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟؟

 

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

شنیده بود که لذتی در گذشت هست…

از من گذشت و رفت

لعنت به این واژه ها

که مثل هم خوانده می شوند…

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |
 
باز باران بی ترانه
 
***گریه هایم عاشقانه***
 
***می خورد بر سقف  قلبم***
 
***یاد ایام تو داشتن***
 
***می زند سیلی به صورت***
 
***باورت شاید  نباشد***
 
مرده است قلبم ز دستت***
 
***فكر آنكه با تو بودم***
 
***با تو بودم شاد  بودم***
 
***توی دشت آن نگاهت***
 
گم شدن در خاطراتت
نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

باران که میبآرد ......

 

دلم برایت تنگ میشود .......

 

راه می افتم بدون چتر .....

 

من بغض می کنم آسمان گریه .......

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

خـــــدایــــا...

 

حواست هست !

صدای هق هق گریه هایم

از گلویی می آید که...!

تو از رگش به من نزدیک تری...!

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

وقــتــے حرفــ میــزنــے
مـے شــود فهـــمید دروغـــ اســت
یــا راســتـــ
مهــمــ نیــسـتـــ هــرچقــدر هــمــ
در دروغـــ گـویـے مهــارتـــ داشـــتــه بــاشـے
چشمـــانتــ تمـامــ ماجــرا را

زیــر نویــس مـے کــند .. .. ..

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

 

سالهاست دارم حساب میکنم

چگونه من بعلاوه ی تو ،

شد فقط من . .

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

چه کسی برای عشق بازی من…

 

شعر اتل متل خواند…؟؟؟

که پایت را به راحتی از زندگیم ورچیدی….

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

♥ آدم هـای سـاده را دوسـت دارم ♥
هـمـان هـا كـه بـدی هـیـچكـس را بـاور نـدارنـد
همـان ها كـه بـرای همه لبخند دارنـد
همـان هـا كـه همیـشـه هستـنـد ; برای همـه هـستند
آدم هـای ساده را بایـد مـثل یـك تابـلـوی نـقاشـی ،‌ ساعتها تماشا كـرد
عمـرشـان كـوتـاه است . . .
آدم های ساده را دوست دارم
بـوی نـاب آدم مـیدهـنـد . . .

Photo-skin.ir-Light312

نوشته شده در تاريخ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, توسط مسلم |

در آغـــوش خودم هستـــم!

مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!

نه چنـــدان با لطافتــــ

نه چنـــدان با محبتــــ…

امـــا

وفـــادار….وفـــادار…

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.