می توان...
می توان با یک گلیم کهنه هم
روز را شب کرد و شب را روز کرد...
می توان با هیچ ساخت می توان صد بار هم مهربانی را ... خدا را ... عشق را ... با لبی خندان تر از صد شاخه گل تفسیر کرد می توان بیرنگ بود همچو آب چشمه ای صاف و زلال می توان در فکر باغ و دشت بود عاشق گلگشت بود می توان این جمله را در دفتر فردا نوشت: "خوبی از هر چیز دیگر بهتر است..." به راستی می توان ؟؟!!
منتظر نظرتون هستم!
ادامه مطلب...
شعری بسیار زیبا از شهریار
در فراق
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب...
زخمی عشق
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل دیوانه و شوریده خویش .....
بقیه متن در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
تنهایی
قطره ی تنها کجا , دریا کجا
دور ماندن از دوست تا کجا!
همدلی کو تا شوم همراه او
سر نهم هر جا که خاطر خواه او!
شاید از این تیرگی بگذریم
ره به سوی روشنایی بریم
می روم ,شاید کسی پیدا شود
بی تو کی این قطره دل, دریا شود؟