زمستانی سرد
کلاغ غذا نداشت تا جوجه هایش را سیر کند
به ناچار گوشت بدن خود را می کند وبه جوجه ها می داد .
زمستان تمام شد
کلاغ مرد .
جوجه ها زنده ماندند
گفتند : " خوب شد که مردخسته شدیم از این غذای تکراری !! "
اینست وافعیت تلخ روزگار .....
چه حس بدی است حس پوچ بودن !
حس اینکه هستی اما انگار نیستی
حس اینکه چیزی به قلبت فشار می آورد اما قدرت بیان نداری
می خواهی فریاد بزنی اما سکوت را ترجیح می دهی
چون می دانی کسی فریادت را نمی فهمد
دلت می خواهد گریه کنی
اما می دانی کسی قدر اشک هایت را نمی فهمد
خوش به حال لاک پشت!!
لاکی برای تنهایش دارد
برای فریادهایش .....
برای گریه هایش .....