مرا اينگونه باور کن...
کمي تنها ، کمي بي کس ،
کمي از يادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده ،
خدا ديگر کجا رفته...؟!
نمي دانم مرا آيا گناهي هست..؟
که شايد هم به جرم آن ،
غريبي و جدايي هست..؟؟؟
کاش می دانستم.....
بعد از مرگم اولین اشک از چشمان چه کسی جاری می شود ....
و آخرین سیاه پوش
که مرا فراموش می سپارد چه کسی خواهد بود.......
تا قبل از مرگم جانم را فدایش کنم
سخت است گذشتن از جاهایی که همه خاطراتت را مو به مو برایت زنده میکنند...
سخت است وقتی به همه میگویی دوستش نداری
اما وقتی اسمش می آید ناخواسته خنده حسرت بر لب هایت نقش ببندد...
سخت است وقتی دلت برای یک لحظه صدایش را شنیدن بی تابی میکند...
سخت است وقتی تو برای برگتنش دعا میکنی او به دیگری قول میدهد که هیچوقت تنهایش نگذارد...
سخت است وقتی بعد از مدتها اورا میبینی به خودت قول بدهی که پاهایت نلرزد سست نشود ولی...
وقتی نزدیکش میشوی از شدت لرزش دلت بخواهد زانو بزنی...
سخت است هر شب که میخواهی بخوابی به خودت قول بدهی که فردا فراموشش کنی
اماصبح که میشود فراموش کرده باشی به جای او قولهایت را...
تقدیم به عشقی که سالها برایش گریستم
و خواهم گریست ............
تقدیم ب کسی که 10 ساله عشقش تو قلبمه و تا ابد باقی میمونه تا ابد ......
شب رفتن
شب رفتن عزیزم هرگز از یادم نمیره **** واسه هرکسی که میگم قصه اشو اتیش میگیره
دل من ی دریا خون بود چشم تو ی دنیا تردید **** آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز خندید
شب رفتنت ی ماهی توی خشکی رفتو جون داد **** زلزله خیلی دلها رو اون شب از غصه تکون داد
ادامه مطلب...
سفر
با همه التماس من نشد دیگه نره سفر------- شعرهام بجز اون روی هر دیونه ای گذاشت اثر
نشد برم براش بغل بغل واسش شقایق بچینم---------نه اینکه من نخوام نذاشت گلها رو ببینم
نشد که همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم--------- یکی میگفت که خواب دیده که عاشقش میشم
اما نشد قسمت ما یه لحظه روشن و خوش--------- پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش
نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی-------- هیچ جای دنیا ندیدم عجب چشهای روشنی
باور نکرد یه مژه اشو به صد تا دریا نمیدم------- ی تارمو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمی دم
ادامه مطلب...
من شکستن را نمیدانم چیست ؟
ولی هرکس که وارد زندگیم شد شکستن را خوب بلد بود...
دلم را,,, عهدش را,,,
غرورم را,,,
کمرم را,,,
دلم را با نگاه سردش .......
کمرم را با تنها گذاشتنش ....
غرورم را با گریه هایم برای ماندنش ....
عهدش را با فراموش کردن حرفهایش.......
درنگ عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو” چقدر عاشقانه می شد...
، اگر نقطه اش بالا بود . . .
سرت گرم است...
مزاحمت نمیشوم،
اما بدان حرارت سرگرمیهایت 'مرا'سوزاند...
دلتـــنگی هــایــم گفــتنـی نیــست ..
نــوشتـنـی نیست ..اگــر عــاشق باشی ..
بــرایــت دیـدنــی ست . .
لمـــس کــردنی ست ..
تـــو بـگـــو ؛
دلتنگی هــایــم را دیــدی !؟
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟؟

شنیده بود که لذتی در گذشت هست…
از من گذشت و رفت
لعنت به این واژه ها
که مثل هم خوانده می شوند…
باران که میبآرد ......
دلم برایت تنگ میشود .......
راه می افتم بدون چتر .....
من بغض می کنم آسمان گریه .......
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
سالهاست دارم حساب میکنم
چگونه من بعلاوه ی تو ،
شد فقط من . .