سخت است گذشتن از جاهایی که همه خاطراتت را مو به مو برایت زنده میکنند...
سخت است وقتی به همه میگویی دوستش نداری
اما وقتی اسمش می آید ناخواسته خنده حسرت بر لب هایت نقش ببندد...
سخت است وقتی دلت برای یک لحظه صدایش را شنیدن بی تابی میکند...
سخت است وقتی تو برای برگتنش دعا میکنی او به دیگری قول میدهد که هیچوقت تنهایش نگذارد...
سخت است وقتی بعد از مدتها اورا میبینی به خودت قول بدهی که پاهایت نلرزد سست نشود ولی...
وقتی نزدیکش میشوی از شدت لرزش دلت بخواهد زانو بزنی...
سخت است هر شب که میخواهی بخوابی به خودت قول بدهی که فردا فراموشش کنی
اماصبح که میشود فراموش کرده باشی به جای او قولهایت را...
تقدیم به عشقی که سالها برایش گریستم
و خواهم گریست ............
نظرات شما عزیزان: