باران که میبآرد ......
دلم برایت تنگ میشود .......
راه می افتم بدون چتر .....
من بغض می کنم آسمان گریه .......
نظرات شما عزیزان:
2khatiiii
ساعت20:35---18 آذر 1392
خودم را جا گذاشته ام كنار دري كه آن سويش جدايي منتظر بودتا تو را براي هميشه از من بگيردحالاسال هاست كه از خودم مي پرسم
چرا در لحظه هاي آخر بغض گلويم را گرفت تا نتوانم بگويم : نرو ...اين جاده هاازتوگمشده مي سازند ...نه مسافراگر هنوز حرف هايم را مي شناسي هر كجا اين شعر را ديدي همراه او بيامن و اين خانه بعد از تو هيچ كس را به خود راه نداده ايم
چرا در لحظه هاي آخر بغض گلويم را گرفت تا نتوانم بگويم : نرو ...اين جاده هاازتوگمشده مي سازند ...نه مسافراگر هنوز حرف هايم را مي شناسي هر كجا اين شعر را ديدي همراه او بيامن و اين خانه بعد از تو هيچ كس را به خود راه نداده ايم